زندگی چون کودکی تنهاست
ساده وغمناک!،
اشک سردی همچون مروارید
میدود در جام چشمانش،
میچکد بر خاک،
سادگی در چهره اش پیداست!
گاه یک لبخند
میدمد در اسمان گونه هایش گرم،
می شکوفد در بنا گوشش
غنچه آزرم.
گاه ابر تیره اندوه
بر جبینش میگشد دامن
سر فرو می اورد نا شاد،
چون نهاهی نرمو نازک تن
در گذار باد
زندگی زیباست
ساده و مغموم،
چون غزالی در کنار چشمه ای،در خلوت جنگل
مانده از دیدار جفت گمشده محروم
دیده اش از انتظاری جاودان لبریز
در بهاری سرد
مرغ زیبایی نشسته شادمان بر شاخه اندوه
سادگی افتاده همچون شبنمی از دیده مهتاب
در سکون حیرتی خاموش
بر عقیق بوته اعجاب
زندگی چون کودکی تنهاست
ساده وغمناک،
زندگی زیباست

زندگی....

 

مثل گل زیباست

مثل گل زیباست

زندگی را باور کن همانگونه که هست. با همه دردها و

رنجهایش با همه شادیها و غمهایش با همه سختیها

و غصه هایش با همه دلفریبی هایش با همه شکستهاو

پیروزیهایش و با همه خاطرات تلخی ها وشیرینی هایش

و زندگی را دوست بدار و به سرنوشت ارزش بده.

در تمام مراحل زندگی امیدوار باش و هر روز را باامیدو

ایمان به خداوند و فردایی بهتر به شب برسان.

اینگونه باش که از دید خداوند پنهان نخواهد ماند.

«دوست دارم»

بی عنوان.....

 

 

بغض گریه تو چشهام             حرفهای درد رو لبهام

چه جوری باید بگم من             بی تو دنیا رو نمی خوام

زده آتیش به وجودم               غم دور از تو نشستن

من که پیشمرگ تو بودم            تو گرفتی من رو از من

جز محبت من چه کردم؟             که شدی دشمن جونم

تار و پودم رو سوزونده               آتشی که کردی روشن

بغض گریه تو چشهمام               حرفهای درد رو لبهام

چه جوری باید بگم من               بی تو دنیا رو نمیخوام

رفتی و من غریب و تنها                بی مجنونم و رسوا

        تو بیا ای نازنینم                  به تو خو کرده نفسهام

فاصله بین من و تو                     شده اندازه دنیا

تو بیا ای نازنینم                         تو امید به فردا..

........

 

پيغام ماهي ها
رفته بودم سر حوض تا ببينم شايد
عکس تنهايي خود را در آب.
آب در حوض نبود.
ماهيان ميگفتند :هيچ تقصير درختان نيست
ظهر دم کرده تابستان بود.
پسر روشن آب لب پاشويه نشست و عقاب خورشيد
آمد او را به هوا برد که برد.
به درک راه نبرديم به اکسيژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولي آن نور درشت..
عکس آن ميخک قرمز در آب
که اگر باد مي آمد دل او پشت چين هاي تغافل مي زد
چشم ما بود.
روزني بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي همت کن
بگو ماهيها حوضشان بي آب است.
باد مي رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا مي رفتم

«این شعر ازدوست خوبم..... ممنون»