عشق های پنهان......

 

« این عشق است که جهان را پایدار می کند با عشق هر مخلوقی در جای خود جاودان می شود و

مقام اجزایش را حفظ کی کند .. انسانی که عشق را الهه جامعه بشری می نامد به غلط راه خود را

انتخاب نکرده است زیرا عشق در میان انسانها تاثیراتی شگرف و باور نکردنی بر جای می گذارد.»

 

«من در کنار کسی نشسته بودم که از صمیم قلب دوستش داشتم و به صدایش گوش فرا می دادم.

روح من در فضای بیانتهایی غرق شده بود مکانی که در آن جهان همچون رویا بود و جسم مانند زندانی

تنگ به نظر می آمد ... اما نوای جانفزای معشوقه من در قلبم راه یافت .

آه دوستان این موسیقی است چرا که من آن را در دل آههای معشوقه خود و از مان واژه هایی شنیدم

که زمزمهوار از لبهایش بیرون می ریختند.

من با گوش جان نوای قلب معشوقه ام را می شنیدم .»

 

«هر شعر یک زندگی نامه شخصی است. هر کشف کشفی از ابعاد نهفته درونی است. ما منابع نور

نیستیم بلکه خود نور هستیم که از منبعی بزرگ سر چشمه گرفته ایم. ما نوری هستیم که سرچشمه

اصلی مشتق شده ایم.»

 

«من همیشه قلبم را به تو اهدا می کنم ....»

 

« نماد عشق در برابر آنچه که در پشت آن نهفته بسیار کوچک است.»

 

«به نوای قلبت گوش بسپار زیرا قلب تو بهترین راهنما در گرفتن تصمیمات مهم است.... آنچه تو خواستار

آن هستی بدست این نیروی الهی مشخص می شود نیرویی که در درون سینه هر یک از ما جا دارد.»

 

«هر عشق بهترین عشق موجود در جهان و عزیزترین آنهاست. عشق مانند یک کیک نیست که ما

بخشی از آنرا برای خودمان برداریم کوچک یا بزرگ. عشق یکپارچه است عشق سراسرعشق است.

 هر کس را که دوست داریم عزیز ترین کس ما در جهان است.»

 

این مطالب به کمک دوست خوبم سمیه جون تهیه کردم

ممنون گلم

 

یک نیایش زیبا

 

پروردگارا مرا به عنصر صلح و آرامش خود بدل کن

ترس کجاست؟ زمانی که من حامل عشق و دوستی انسان ها هستم.

نفرت کجاست؟ وقتی که حامل بخشش و گذشت هستم.

شک وتردید کجاست؟ زمانی که قلب من جایگاه ایمان است.

اشتباه کجاست؟ وقتی که من حامل حقیقت هستم.

نومیدی کجاست؟ زمانی که من دنیای از امید هستم.

تاریکی کجاست؟ وقتی که من حامل زیبا ترین ستاره های پور نور هستم.

سایه سار

 

برای عاشق شدن هیچ هنری لازم نیست!

اما برای عشق ورزیدن هیچ هنری کافی نیست.

بهترین آرامش خیال در بی خیالی است .

چنان با دقت ستاره ها رو چید که وقتی صبح بیدار شد .

هیچ ستاره ای تو آسمان نمانده بود.

بس که تیزین است همه چیز را بریده بریده می بیند.

با آن که دلش دریاست ولی ماهی ندارد.

آبی

شعرهایم همگی رنگ تو را دارند

تمام احساسم عطر تو را دارد

لحظه های زندگیم انباشته از خیال توست

هنگامی که از دور دست سرزمین ها آمدی

آنگاه قلبم ((آبی)) شد

آبی ، آبی همان رنگی که قلب سنگم را تبدبل به گل یخی کرد

قلبم ، با کوچکترین درخشش ستاره ذوب می شود

آبی

همان رنگی که دوست داشتن را از سرزمین یخی برایم به ارمغان آورد.

قايم موشک


يادت مياد اون قديما قايم موشک بازي مي کرديم ؟ ..... با هم ديگه چشم ميذاشتيم .... و ميشمرديم تا صد ... تو يواشکي قايم شدي ... بدون اينکه چيزي به من بگي و رد پايي از خودت بذاري ... و من گرگ شدم .... بدون اينکه خيال دريدن داشته باشم ....همه جا به دنبالت ميگشتم ... توي کوچه ها و دشت و بيابونها . پشت کوهها و دريا..... و باز شمردم و شمردم ..... اين طوري که ما بازي ميکنيم .... هيچوقت همديگرو پيدا نميکنيم ..... خودت بيا و دوباره شروع کن .... اينبار ديگه هيچ کدوممون گرگ نميشيم .... هيچ کدوم ....